سفارش تبلیغ
صبا ویژن




دل نوشت !

سلام بر آل یاسین
آن جمعه تو میآیی و به خانه کعبه تکیه میزنی و خروشان میگویی (انا المهدی). در تمام جهان ظهور تو حضور پیدا می کند. گرچه الان تو حضور داری و من به خاطر حجاب گناهانم تو را نمی بینم ...
تا به حال فکر کرده بودی که برای من آتش نوعی حجاب است ...
من الان در آتش جهنم خود میسوزم و نمی دانم آن جمعه من در کنار تو می ایستم یا در مقابل تو ...!!

معشوق من !
شنیده ام که عشق با دوری معنا دارد - اگر عاشق معشوق را نبیند آن وقت عشق آنها تجلی گاه عشق واقعی است -
مولای من، من از تو دورم اما تو به من نزدیک ...
تو هر لحظه در کنار منی ...
مگر هستی چیزی غیر از توست ؟
چنان مواظبتم میکنی که حتی یک لحظه از من غفلت نمی ورزی ...
شب هایی که ساعت زنگ میزند برای اینکه نماز شب بخوانم ساعت را خاموش میکنم و گناهان روز من مانع از بیدار شدن من می شوند.
ولی تو به من میگویی :
( بلند شو مگر نمی خواستی نماز بخوانی )
وقتی حرف زشتی میزنم تو به من میگویی، چرا خودت را به مرگ نزدیک میکنی ...
وقتی برای رسیدن به خواسته خودم از مال یتیمی میگذرم تو به من میگویی، قبض روح شدن را دوست داری ؟!
وقتی از علمم درست استفاده نمی کنم تو به من میگویی، کمرم را شکستی ...
وقتی با چشمانم گناهی میکنم تو به من میگویی می خواهی چشمانت پر از آتش شود یا اینکه می خواهی مرا نبینی ؟!
وقتی با گوشم صدای حرامی را می شنوم تو به من میگویی می خواهی وعده آتش برای تو باشد و تو مدام در گوش های من فریاد میزنی که با این صداها نمی توانی صدای مظلومان را بشنوی ...
وقتی با پاهایم به مجلس گناهی میروم تو به من میگویی حالا اگر میتونی به مجالس ما بیا ؟!
من هم گردنم را بلند میکنم و میگویم می آیم ولی بعدش هر چه تلاش میکنم که بروم ...

مولای من !
تو بیشتر از من به من عشق داری ...
تو مدام سر راه من سبز میشوی،
مدام من را صدا میزنی،
مدام می خواهی من را ببینی،
مدام می خواهی مرا کمک کنی،
اما افسوس که من معنای عشق را نمی دانم ...
افسوس که نه پایی دارم به نزدت بیایم،
نه گوشی دارم که صدایت را بشنوم،
نه چشمی دارم که جمالت را ببینم،
و نه قلبی دارم که از ته قلبم شکر گذار وجود تو باشد ...

چرا همیشه منتظر من هستی، پس چرا به دنبال من می آیی ؟!





لیست کل یادداشت های وبلاگ

OpenCube Drop Down Menu (www.opencube.com)